کپی ترید چیست؟
کپی ترید شاخهای از معامله اجتماعی social trading است که در آن موقعیتهای یک معامله گر در زمان باز یا بسته شدن، توسط حساب یک معامله گر دیگر کپی میشود. این کار میتواند خودکار یا مهارتهای معامله کردن دستی باشد و بستگی به فرد دارد که تصمیم بگیرد آن معامله گر را دوست دارند یا خیر و چگونه به خرید و فروش آن نزدیک شوند.
قبل از این که شروع به کپی کردن معامله کنید، مهم است که پیش از اینکه سرمایه واقعی خود را به آن اختصاص دهید، تجزیه و تحلیل خود را بر روی یک موقعیت یا بازار خاص انجام دهید. به یاد داشته باشید که حتی اگر از روشهای یک معامله گر با تجربه پیروی کنید، سرمایه شما هنوز در معرض خطر است.
کپی کردن کار معامله گر چگونه است؟
نسخهبرداری از کارهایی معامله گر با تکیهبر شبکههای اجتماعی معامله گری و سیستمهای معامله اجتماعی است.
هنگامی که یک معامله گر موقعیتی را باز میکند، آنها میتوانند این اطلاعات را به دیگر معامله گران در شبکه پخش کنند، که میتوانند تصمیم بگیرند که آیا میخواهند همان موقعیت را باز کنند یا سیستمهای معاملاتی خودکار آنها میتوانند این کار را بدون زحمت اضافی از معامله گر انجام دهند.
اغلب، معاملهگران حرفه ای که مواضع خود را پخش میکنند، در بازار اصلی تجربه دارند.
و معامله گران تقلید کننده ممکن است فاقد تجربه در این بازار خاص باشند و یا ممکن است به طور کلی برای بازارهای مالی کاملا جدید باشند.
کپی ترید آینده یک استراتژی محبوب است، زیرا حرکت قیمت اغلب کوچک اما مکرر است، و نظارت مداوم مورد نیاز است. کپی ترید در فارکس به این معنی است که یک معامله گر میتواند به سادگی به جای اسکن کردن خود بازارهای فارکس که به سرعت در حال حرکت هستند، از موقعیتهای یک معامله گر دیگر کپی کند.
پلتفرمهای معاملاتی مانند MT۴ پلتفرمهای محبوب برای کپی تریدینگ با توجه به پایه کاربری بزرگ MT۴ و انجمنهای مختلف کاربردی هستند.
مثالی از کپی تریدینگ
برای مثال کپی ترید، بیایید فرض کنیم که یک سقوط بازار داخلی در ژاپن وجود داشت و شما میخواستید با بازار واقعی ژاپن مواجه شوید. اگر احساس کردید که اطلاعات کافی درباره اقتصاد ژاپن، سیاست یا سیاستهای بانکداری مرکزی ندارید تا بتوانید یک تصمیم آگاهانه بگیرید، میتوانید به کپی کردن معامله و تخصص یک معامله گر دیگر که با این مسائل آشنا است بپردازید.
در عین حال، شما امید دارید که کمی تجربه و تخصص در بازاری به دست آورید که به طور معمول در معرض آن قرار ندارید.
با این حال، همان طور که قبلا ذکر شد، قبل از اینکه سرمایه واقعی را به توصیه دیگری واگذار کنیم، تحقیق و کسب اطلاعات کنید.
مزایا و معایب کپی ترید:
مزایای کپی ترید
اجازه میدهد که اولین بار معامله گران خود را با بازارهای مالی آشنا کنند و اعتماد به معامله را به دست آورند.
کپی از معاملات به شما این امکان را میدهد که سود خود را در بازارهایی که با آنها آشنا نیستید اما میخواهید در معرض آنها قرار بگیرید، متنوع کنید.
به معامله گران جدید کمک میکند تا یاد بگیرند چگونه معامله کنند، با مشاهده کارهای دیگران و گاهی اوقات معامله گران با تجربه تر.
از طریق خرید و فروش در کپی ترید، میتوانید به تخصص یک معامله گر دیگر دسترسی داشته باشید و یا از زمان های معاملاتی session استفاده کنید که معمولا به عنوان یک فرصت در نظر گرفته نمیشوند.
با خرید و فروش در کپی ترید، میتوانید با مبنا قرار دادن تصمیمات خود بر روی معامله گران با سوابق زیاد، بیشترین زمان خود را صرف معامله کنید.
معامله گران باتجربهتر را قادر میسازد تا در بازار شرکت کنند، حتی زمانی که خیلی مشغول هستند، و مهارتهای معامله کردن نمیتوانند زمان و تحقیقاتی را که به طور معمول باید به معامله اختصاص دهند، صرف کنند.
جامعهای از معامله گران، مبتدیان و حرفه ای ها ایجاد میکند که میتوانند ایدهها، استراتژیها و تلاشهای خود را برای بهبود معاملات با یکدیگر مبادله کنند.
شما میتوانید معاملات از جمله ارز خارجی، سهام، کالاها و غیره را کپی کنید.
معایب کپی ترید
کپی از معاملات میتواند انگیزه کمی را برای معامله گران فراهم کند تا تحقیقات خود را انجام دهند و درباره بازارها اطلاعات کسب کنند.
کپی از معامله ریسک را از بین نمیبرد و شما همچنان در معرض زیان از طرف معامله گران با تجربه هستید.
در حالی که کپی کردن معامله میتواند زمانی که برای اولین بار شروع به کار میکنید به شما کمک کند،ولی این تنها استراتژی معاملاتی موجود نیست، بلکه فقط جذابیت سودهای بالقوه با کار کم را ممکن می سازد که البته برای برخی افراد کافی است.
چه چیزهایی را باید قبل از کپی ترید بدانید؟
قبل از این که شروع به کپی کردن معاملات کنید، باید تحقیق بازار خود را انجام دهید، به خصوص اگر با روشی که یک دارایی خاص کار میکند آشنا نیستید. آموزش های مهارتهای معامله کردن ما میتوانند در اینجا به شما کمک کنند، با منابع به روز برای سرعت بخشیدن به هر چیزی که احساس میکنید میتوانید بیشتر در مورد آن بدانید.
برای شروع کپی ترید امروز، مراحل زیر را دنبال کنید:
برخی از تحقیقات اولیه بازار را انجام دهید.
ایجاد حساب در کارگزاری معتبر که سیستم کپی تریدینگ دارند.
یک سوشیال تریدینگ مثل Zulutrade یا Fiboda انتخاب کنید.فیبودا جهت ارائه خدمات به ایرانیان.
چگونه معامله را با موفقیت کپی کنیم
اینها گامهایی هستند که باید برای کپی کردن معامله بردارید.
اول، شما باید یک کارگزار را انتخاب کنید. یک کارگزار تنظیمشده مانند مبادله ارز را انتخاب کنید که به شما امنیت، انتخاب گستردهای از داراییها و پشتیبانی مشتری را ارائه دهد. مانند: Opoforex
حالا زمان آن است که یک حساب کاربری را بر روی یک پلتفرم خودکار باز کنیم. در اینجا، ما گزینه خوب و شناختهشده مانند fiboda که همان Zulutrade هست را ارائه میدهیم.
زمانی که حسابتان فعال شد، لیستی از ارائه دهندگان سیگنال را همراه با آمار آنها خواهید دید.
این معمولا شامل سود و زیان همچنین پروفایل ریسک است.
فرد / افرادی را که برای اهداف شما مناسبتر هستند انتخاب کنید.
معامله گر را کپی کنید.
کلام آخر
کپی تریدینگ برای سرمایه گذاران در سراسر جهان بسیار محبوب است، عمدتا به این دلیل که بسیاری از پذیرندگان اولیه موفقیتهای عظیمی داشتهاند و قادر به افزایش مهارتهای معاملاتی و سودآوری خود با تلاش زیاد بودند. کپی از معامله، سرمایه گذاران تازهکار را قادر میسازد که همین کار را انجام دهند. نیازی نیست که آنها بدانند چطور بازارها یا شاخصها را تحلیل کنند.
این شرکتها از تواناییهای دیگر معامله گران استفاده میکنند و در نتیجه نرخ موفقیت خود را افزایش میدهند. همچنین، کپی ترید میتواند توسط معامله گران با تجربه نیز به عنوان روشی دیگر استفاده شود، و با آن، موفقیت آنها در بازار معامله آنلاین را افزایش دهد.
اگر دوست دارید سرمایهگذاری را شروع کنید اما تجربه زیادی ندارید، یا یک حرفهای هستید که دوست دارید نگاهی به تجزیه و تحلیل دیگران داشته باشید، استفاده از کپی ترید میتواند یک مکان عالی برای شروع شما باشد.
چگونه مهارتهای مالی خود را بهبود بخشید (حتی اگر از اعداد متنفر هستید)
مهم نیست در سازمانتان چه سمتی دارید، آشنایی با مفاهیم مالی در انجام وظایف و مسئولیتهای شغلی به شما کمک خواهد کرد تا در تحقق اهداف و سودآوری سازمان خود دخیل باشید. اگر در جایگاه مدیریت کسبوکار یا استارتآپی هستید، در کنار نیاز به تسلط به اصول و مفاهیم حوزه فعالیت خود لازم است نسبت به نحوه ارزیابی و تحلیل اطلاعات مالی مرتبط با کسب و کار خود از حدی از توانایی برخوردار باشد. شما باید بتوانید ارتباط بین درآمد، هزینهها و گردش نقدینگی را درک کرده و آنها را در سازمان خود مدیریت کنید.
سخن مشاوره مدیریت:
مهم نیست در سازمانتان چه سمتی دارید، آشنایی با مفاهیم مالی در انجام وظایف و مسئولیتهای شغلی به شما کمک خواهد کرد تا در تحقق اهداف و سودآوری سازمان خود دخیل باشید. اگر در جایگاه مدیریت کسبوکار یا استارتآپی هستید، در کنار نیاز به تسلط به اصول و مفاهیم حوزه فعالیت خود لازم است نسبت به نحوه ارزیابی و تحلیل اطلاعات مالی مرتبط با کسب و کار خود از حدی از توانایی برخوردار باشد. شما باید بتوانید ارتباط بین درآمد، هزینهها و گردش نقدینگی را درک کرده و آنها را در سازمان خود مدیریت کنید. خواندن این مقاله از شما یک تحلیلگر مسائل مالی نمیسازد ولی به شما راهکارهایی برای بهبود و افزایش مهارتهای مالی ارائه میدهد.
اگر شما از آن دسته افراد هستید که با اعداد رابطه خوبی ندارید، امور مالی هراسآور است.
اما داشتن درکی از اصطلاحاتی مانند: EBITDA و ارزش فعلی خالص، بدون توجه به موقیعت سازمانیتان مهم است.
- چگونه میتوانید هوش مالی خود را تقویت کنید؟
- چگونه میتوانید تصمیم بگیرید که کدام مفاهیم در کارتان و در درک شما از کسب و کار مهمتر هستند؟
- و چه کسی در بهترین موقعیت برای ارائه راهنمایی است؟
آنچه کارشناسان میگویند
به گفته ریچارد روباک [1]، استاد مدرسه کسب و کار هاروارد و نویسنده همکار در "راهنمای HBR برای خرید یک کسب و کار کوچک" [2]، حتی اگر برای انجام کارهای روزانه خود نیازی به دانستن چیزهای زیادی در زمینه امور مالی ندارید، هرچه با این موضوع آشناتر باشید، بهتر خواهید بود. او میگوید: "اگر بتوانید به زبان پول صحبت کنید، موفقتر خواهید بود." گذشته از این، اگر میخواهید یک محصول یا استراتژی را بفروشید، باید بتوانید ثابت کنید که هم عملی است و هم حاشیه سود بالایی دارد. وی میگوید: "تصمیمگیرندگان نهایی میخواهند یک مدل ساده را ببینند که درآمد، هزینهها، سربار و گردش نقدینگی را نشان میدهد. " آنها باید ببینند که چرا این، یک ایده خوب است" . جو نایت [3]، شریک و مشاور ارشد در موسسه بیزینس لیترسی [4] و نویسنده همکار در "هوش مالی"، میگوید که فقدان هوش مالی "محدود کننده شغل" است. اگر قادر به مشارکت در بحث و گفتگو در مورد عملکرد شرکت نیستید، بعید است پیشرفت کنید. او میگوید: "شما را در اجرای پروژهها شرکت نمیدهند مگر اینکه امور مالی را درک کنید." در اینجا به چند راهکار برای بهبود هوش مالی اشاره میشود.
بر ترس های خود غلبه کنید
از مسائل مالی دوری نکنید فقط به این دلیل که از اعداد وحشت دارید. روباک میگوید: "این علم موشک نیست. تصور کنید، امور مالی روشی است که کسب و کار امتیازاتش را میشمارد. مانند شمارش تعداد شوتها و گلها در بازی فوتبال، اما در عوض شما در حال اندازهگیری پیشرفت از طریق عملکرد مالی هستید". این چندان هم پیچیده نیست. نایت میگوید: "علاوه بر این، ریاضی آسانتر از آن چیزی است که فکر میکنید. امور مالی و حسابداری بسیار ساده هستند. بیشتر جمع و تفریق است و گاهی هم چند ضرب و تقسیم. هیچ چیز جادویی در کار نیست."
زبان مالی را یاد بگیرید
ممکن است هیچ جادویی در امور مالی وجود نداشته باشد، اما شامل یک سری اصطلاحات خاص خودش هست. نایت میگوید: خوشبختانه روشهای بسیاری برای یادگیری این اصطلاحات وجود دارد. "شما فقط باید ابتکار عمل داشته باشید." اگر شرکت شما بهصورت درون سازمانی آموزش امور مالی ارائه میدهد، از آن استفاده کنید. اگر اینطور نیست، ثبت نام در کلاسهای آنلاین یا موسسات آموزشی را در نظر بگیرید. البته کتابهای بیشماری نیز در این موضوع وجود دارد. او میگوید مهمترین مفاهیمی که باید درک شوند عبارتند از: چگونگی اندازهگیری سودآوری، EBITDA، سود عملیاتی، درآمد و هزینههای عملیاتی . کتابهای درسی مالی و یا راهنماهای مرجع یک سرمایهگذاری نیز خوب هستند، البته Google کردن هم قابل استفاده است.
ترازنامه را به چالش بکشید
نایت میگوید: " شما باید خود را در صورت سود و زیان سازمان خود غوطهور کنید". نسبت به ترازنامه علاقهمند شوید و سپس با تلاش، سعی کنید آن را بفهمید. روباک میگوید، بهترین راه برای یادگیری این است که خود به اعداد ترازنامه برسید، با استفاده از نرمافزار یا حتی بر روی کاغذ و سپس آن اعداد را در گروههای مختلف دستهبندی کنید تا بتوانید ببینید که شرکت شما چقدر خرج و چقدر درآمد کسب میکند. اعداد را به درصد تبدیل کنید تا راحتتر بتوانید سهم درآمد و مخارج را تجسم کنید. "شما میخواهید تصویر بزرگ را ببینید."
بر روی معیارهای کلیدی متمرکز شوید
تقویت تخصص مالی مستلزم شناخت معیارهایی است که شرکت شما جهت سنجش موفقیت بهکار میگیرد. نایت میگوید: "هدف شما این است كه به درک عمیقی از "ارتباط بین سود و زیان" و چگونگی تأثیر آن بر عملکرد سازمان در گذر زمان دست یابید". این معیارها اغلب به صورت نسبت بیان میشوند. وی میگوید: "در هر شرکت چهار نسبت وجود دارد: سودآوری، اهرم مالی، نقدینگی و کارآیی عملیاتی . هر سازمان علاوه بر دارا بودن "نسبتهای خاص در صنعت مربوط به خود، دارای دو یا سه نسبت از این گروهها میباشد که جهت سنجش اصلی عملکرد سازمان بهکار میگیرد". توجه بیشتر به ترازنامه شرکت و دنبال کردن گزارشهای درآمدی سه ماهه شرکت ، به فهم این معیارها کمک میکنند. نایت میگوید: "محاسبه آنها دشوار نیست. فقط به تلاش نیاز است."
با اعداد بازی کنید
روباک میگوید:"هنگامی که به درک کاملی از ترازنامه و اینکه چه چیزی باعث رشد شرکت شما میشود رسیدید، با استفاده از سناریوهای "اگر . چه میشد؟" با اعداد بازی کنید". به عنوان مثال:
- اگر قیمتها پایینتر بودند، چه میشد؟
- اگر درآمد بالاتر بود چه؟
- اگر هزینهها پایین یا بالا برود، چه اتفاقی میافتد؟
شما تصمیمهای خاص تجاری را مدیریت نمیکنید، شما میخواهید نحوه کار مدلها و فرضیات آنها را بفهمید . به این ترتیب، هنگامی که شما نیاز دارید پیامدهای یک تصمیم خاص را فرموله کنید، مانند اینکه آیا یک محصول جدید را راهاندازی کنید یا یک کارخانه را تعطیل کنید، ابزارهایی برای این کار خواهید داشت. "مردم فکر میکنند که بودجه بدون تغییر است. اما در اکثر موارد، شما مدلها را اجرا میکنید تا بفهمید چه چیزی مهم است و چه مقدار فضا برای خطا وجود دارد."
یک مربی مالی پیدا کنید
نایت میگوید: "ارتباط با یک مدیر ارشد مالی یا عملیات که بتواند به شما آموزش دهد و سوالات شما را به صورت رودررو پاسخ دهد، راه دیگری برای بهتر شدن در امور مالی است". این یک روش بسیار طبیعی برای یادگیری است. روباک نیز با این موضوع موافق است و میافزاید: "مربیان همیشه برای کسانی که با اعداد خوب نیستند، مفید هستند." این شخص هم میتواند به توضیح مفاهیم کمک کند و هم به عنوان یک هیئت مدیره فرضی، به تصمیمات مالیای که باید اتخاذ کنید گوش دهد. روباک پیشنهاد میکند; از همکار خود بخواهید که مدل و طرحهای شما را تکرار کند. او میگوید: "این کار تمرکز شما را تیزتر میکند." بهعنوان مثال: شما متوجه میشوید که همکارتان فرضیههای خاصی انجام داده است، در حالی که شما فرضیه دیگری داشتهاید. این لزوماً به معنی درست نبودن فرضیه اول و اشتباه نبودن فرضیه دیگر نیست، اما اختلافات به شما کمک میکند تا تشخیص دهید تصمیم منطقی و معقول چیست.
آن را شخصی کنید
هنوز فاقد انگیزه هستید؟
نایت میگوید: بهبود مهارتهای مالی خود را به "مسئله مرگ و زندگی" تبدیل کنید. هر بار که پرداختی به شما صورت میگیرد، سازمان شما سود کمتری کسب میکند. بنابراین شما باید در مورد کارهایی که میتوانید انجام دهید تا به سازمانتان کمک شود تا سودآور باشد فکر کنید. وی میگوید: هدف این است كه درك كنید كه چگونه اقدامات روزانه شما به كارفرما كمك میكند تا درآمد خود را افزایش یا هزینهها را کاهش دهد . روباک میگوید: "خود را به عنوان یک صورت سود و زیان کوچک تصور کنید: چگونه ارزش افزوده اضافه میکنید؟ " این میتواند یک تمرین مفید باشد اما اجازه ندهید که تمام ذهن شما درگیر این مسئله بشود. چون تعیین کردن تأثیر شما در صورتیکه در واحد فروش باشید راحتتر است از زمانی که در واحد منابع انسانی هستید. او میگوید: " نقش خود را با مشارکتهای دیگران ادغام کنید و بر مشکلاتی که میتوانید کنترل کنید توجه کنید، نه بر مشکلاتی که نمیتوانید ."
اصولی برای به خاطر سپردن
انجام دهید:
· برای یادگیری مفاهیم اساسی و اصطلاحات مالی در کلاسهای آنلاین یا موسسات آموزشی ثبت نام کنید.
· گزارشهای سه ماهه سازمان خود را مرور کنید تا به شما در درک موارد خاصی که انجام میپذیرد تا سازمانتان سودآور باشد کمک کند.
· با اعداد موجود در ترازنامه سازمان خود از طریق پرسیدن سوالات "اگر . چه میشد؟" آزمایش کنید .
انجام ندهید:
· بترسید - ریاضیات کسب و کار نسبتاً سر راست است.
· به تنهایی انجام دهید - یک کارشناس یا مدیر مالی قابل اعتماد که بتواند در پیدا کردن پاسخ سوالات، به شما کمک کند پیدا کنید.
· از تاثیر مهارتهای مالی در حرفه خود غافل شوید - اگر میخواهید پیشرفت کنید، به هوش مالی نیاز دارید .
مطالعه موردی شماره 1
یک همکار جهت آزمایش اعداد ترازنامه و امور مالی انتخاب کنید
لری دونیوان[5]، مدیر ارشد درآمد در سریدیان[6]، معتقد است "همه رهبران باید بتوانند در مورد اعداد و ارقام به صورت گسترده و پیشرفته صحبت کنند."
اما لری اعتراف میکند که همیشه قادر به انجام این کار نبوده است. اوایل کار خود، به عنوان مدیر محصول در یک شرکت نرمافزاری کار میکرد. او به عنوان یک دانشجوی MBA در مدرسه مدیریت کِلُگ شمال غربی[7]، دورههای پایه مالی را گذرانده بود و مهارتهای او برای این کار مناسب بود. او میگوید: "من هزینهها را مدیریت و از فعالیتهای کلی کسب و کار در ارتباط با محصولات پشتیبانی میکردم."
اما هنگامی که او با ترفیع شغلی عهدهدار نقش ادغام و مالکیت (M&A) در شرکت شد، احساس سردرگمی کرد. او میگوید: "ناگهان باید چیزهایی مانند: EBITDA و چگونگی تعیین ارزش شرکت را بدانم. مثل آزمایش با آتش بود، و به یاد دارم که فکر میکردم، چگونه میتوانم در این جلسه مانند احمق بنظر نیایم؟" او به کمک احتیاج داشت. خوشبختانه ، لری با ریک[8]، همرده خود در بخش مالی رابطه خوبی داشت. کار ریک ساخت مهارتهای معامله کردن مدلهای مالی بود که درباره فعالیتهای بالقوه ادغام و مالکیت تصمیمات استراتژیک ارائه میکرد. ریک همیشه مایل به ارائه جزئیات نحوه کار مدلها و پاسخ به سؤالات بود. لری به یاد میآورد: "او بسیار صبور و با دانش بود."
به همین خاطر لری خیلی زود با ریک همکاریش را آغاز کرد. او میگوید: "من به او میگفتم متغیرهایی را که بیشترین حساسیت را دارند به من نشان بده." و سپس فرضیههای مختلف رو آزمایش میکردم. "من هنوز نمیدانستم چگونه محاسبات اساسی را برای ایجاد مدل انجام دهم، اما درک کاملی از مفروضات وارد شده به آن داشتم."
لری میگوید: که کمک و پشتیبانی ریک در بهبود وضعیت مالی وی بسیار ارزشمند بود. او میگوید: "همکاری عالی با یک همکار مالی برای شما خیلی پر منفعت خواهد بود."
مطالعه موردی شماره 2
معیارهایی را که شرکت شما برای سنجش موفقیت استفاده میکند بیاموزید
جیمز پیپر [9]، مدیر ارشد حسابداری در ترنز یونیون [10]، آژانس گزارشگری اعتبار مصرفکننده، میگوید: "برای کارمندان حیاتی است تا درک مقدماتی از امور مالی داشته باشند تا بدانند که سازمانشان از لحاظ مالی چگونه عمل میکند".
او میگوید: "نکته مهم در مورد حسابداری و امور مالی این است که عمومی و فراگیر است، بنابراین با داشتن مقدمات اولیه میتوانید کار رو ادامه دهید."
در عین حال، جیمز به خوبی میداند که هر سازمانی عملکرد خود را به روش خاص خودش نظارت میکند. جیمز بیشتر دوران کاری خود را در شرکتهای سهامی عام و قابل معامله در بورس گذراند. اما هنگامی که او برای اولین بار در سال 2014 وارد ترنز یونیون مستقر در شیکاگو شد، سازمان به صورت سهامی خاص اداره میشد. او به یاد میآورد: "بنابراین باید یاد میگرفتم کدام معیارهای مالی اهمیتی داشتند، چرا مهم بودند و ترنز یونیون چگونه موفقیت را اندازه میگرفت."
او بسیاری از یادگیریهای اولیه را به تنهایی انجام داد. او میگوید: "خوشبختانه در جایگاه من به همه اعداد دسترسی داشتم، بنابراین آستینهایم را بالا زدم و با استفاده از صفحه گسترده اکسل سعی کردم ترازنامه و صورت مالی را دوباره ایجاد کنم. من وقت خود را برای اعتبارسنجی اعداد صرف کردم تا مطمئن شوم که آنها معقول هستند."
او همچنین به دنبال راهنمایی از "دوست مالی" خود بود، که در آن زمان در بخش حسابداری همکارش بود. او میگوید: "او مدتی است که در این شرکت بوده و به من کمک کرد تا جزئیات محاسبات را درک کنم."
در سال 2015، سهام ترانس یونیون به صورت عمومی عرضه شد و جیمز مجبور شد شرکت را در مدیریت این انتقال مالی کمک کند. برای تقویت مهارت و دانش خود، او با دقت ترازنامههای 25 نفر از نزدیکترین هم ردههای خود در شرکت را نگاه کرد تا درک کند که آنها چگونه ساختار درآمدهای خود را ساخته و از چه معیارهای اصلی مالی استفاده کردهاند."
جیمز اغلب برای شرکت خود جلسات آموزشی درونسازی مالی برگزار میکند. او میگوید این کار همكاران را ترغیب میكند تا بفهمند در کجای تصویر بزرگ ترانس یونیون جای میگیرند. او میگوید: "من درآمد تولید نمیکنم - من یک هزینه هستم. و به عنوان بخشی از مبنای هزینه، من سعی میکنم کاری انجام دهم تا سازمانم تا آنجاییکه امکان دارد کارآمد فعالیت کند."
چند تعریف:
· EBITDA : Earnings before interest, tax, depreciation and amortization - درآمد قبل از بهره، مالیات و استهلاک
· اهرم در مالی : اصطلاحی است برای اشاره به نوعی روش تکثیر کردن سود یا زیان. به عبارت دقیقتر اهرم به معنی قرض کردن پول به منظور چند مهارتهای معامله کردن برابر کردن درآمد حاصل از دادوستد است.
[1] Richard Ruback
[2] HBR Guide to Buying a Small Business
[3] Joe Knight
[4] Business Literacy Institute
[5] Larry Dunivan
[6] Ceridian
[7] Northwestern’ s Kellogg School of Management
[8] Rick
[9] James Pieper
[10] TransUnion
پنج گام که هر معامله گر موفق پیموده است
این اولین گامی است که بر می دارید هنگامی که شروع به معامله گری در بازارهای مالی می کنید. شما می دانید که این یک راه خوب برای پول درآوردن است چرا که شما خیلی در مورد آن شنیده اید و اینکه افراد زیادی در آن میلیونر شده اند. متاسفانه، درست مانند زمانی که می خواهید رانندگی یاد بگیرید فکر می کنید که آسان خواهد بود، مگر چقدر می خواهد سخت باشد؟ قیمت یا بالا می رود یا پایین، پس چه راز بزرگی می تواند وجود داشته باشد، بزن بریم پول در بیاریم!
متاسفانه درست مانند زمانی که اولین بار پشت ماشین می نشینید، سریعا می فهمید که هیچ ایده ای ندارید که چه باید بکنید. معاملات زیادی انجام می دهید و ریسک های زیادی می کنید. وقتی وارد یک معامله می شوید بازار در خلاف جهت شما بر می گردد بنابراین شما دوباره خلاف جهت وارد می شوید و بازار دوباره بر می گردد … و دوباره، و دوباره.
شما ممکن است یک موفقیت اولیه داشته باشید، که این حتی بدتر است، چرا که به مغزتان می گوید این واقعا ساده است و شما شروع به ریسک بیشتر می کنید.
برای اینکه ضررها را جبران کنی هربار که می خواهید وارد معامله شوید حجم را دوبرابر میکنید. این کار بعضی وقت ها جواب می دهد ولی در بیشتر موارد آسیب جدی به شما می زند. در این مرحله شما کاملا نسبت به بی کفایتی خود در معامله گری بی توجه هستید. این مرحله ممکن است یک یا دو هفته طول بکشد ولی بازار معمولا سریع است و شما وارد مرحله بعد می شوید.
گام دوم: آگاهی از بی کفایتی
مرحله دوم جایی است که شما می فهمید معامله گری به این سادگی ها هم نیست و شما احتمالا باید یک سری کارهایی انجام دهید. شما آگاهانه می فهمید که یک معامله گر بی تجربه هستید. شما مهارت یا بینش کافی برای سوددهی مستمر ندارید.
شما آماده می شوید که کلی سیستم و کتاب تهیه کنید، و تمام وب سایت ها از سراسر دنیا را بخوانید. و جستجوی خود را برای یافتن سیستم جادویی آغاز می کنید. در این دوره شما شبیه کوچ نشینان خواهید بود، شما دائما در حال پریدن از این روش به آن روش به صورت روزانه یا هفتگی هستید و هیچ سیستم را به مدت کافی تست نمی کنید که ببینید آیا واقعا جواب می دهد یا خیر. هر بار که با اندیکاتور تازه ای آشنا می شوید به وجد می آیید که این همان چیزی بود که دنبالش می گشتم.
شما سیستم های اتوماتیک را در متاتریدر تست می کنید، شروع می کنید به کار کردن با میانگین های حرکتی، خطوط فیبوناچی، مقاومت ها و حمایت ها، پیوت ها، فراکتال ها، واگرایی ها، DMI، ADX و صدها چیز دیگر به امید یافتن سیستم جادویی. شما دائما در حال جستجوی قله و کف حرکت ها هستید و می خواهید نقطه دقیق بازگشت را با اندیکاتورهای خود بیابید و در نهایت خود را در میان معاملات ضررده می بینید و حتی حجم آنها را اضافه می کنید چرا که مطمئن هستید تحلیلتان درست است.
شما وارد فروم ها و چت روم ها می شوید و می بینید معامله گران دیگر در حال سود کردن هستند و می خواهید بدانید چرا شما نمی توانید. کلی سوال می پرسید، بعضی از آنها انقدر احمقانه هستند که وقتی به آن زمان برگردید تعجب می کنید. در نهایت شما به جایی می رسید که می گویید تمام افرادی که می گویند ما موفق هستیم دروغگو هستند. آنها نمی توانند آن مقدار که می گویند درآمد داشته باشند چرا که شما مطالعه کردید و نتوانستید. شما به اندازه آنها می دانید پس آنها دروغ می گویند. ولی روزها می گذرد و آنها آنجا هستند و حساب هایشان درحال افزایش است درحالی که شما ضرر می کنید.
شما مثل یک پسر بچه عمل می کنید. معامله گران موفق به شما به رایگان پند می دهند ولی شما یک دنده هستید و فکر می کنید همه چیز را می دانید. شما هیچ نصیحتی را نمی پذیرید و معاملات بیش از حد روی حسابتان انجام میدهید با آنکه همه به شما می گویند از روی عصبانیت این کار را می کنید ولی شما بهتر می دانید. در ادامه شما پیشنهاد های معاملاتی دیگران را هم مدنظر قرار مهارتهای معامله کردن می دهید ولی برایتان جواب نمی دهد و برای تهیه سیگنال پول می دهید ولی باز هم ضرر می کنید.
این مرحله ممکن است سالیان سال ادامه پیدا کند. در حقیقت با توجه به تجربه شخصی و صحبتی که با معامله گران دیگر شده، این مرحله به راحتی بیش از یک سال تا نزدیک ۳ سال ممکن است ادامه پیدا کند. همچنین این مرحله ای است که احتمالا شما به خاطر سرخوردگی محض این کار را رها خواهید کرد.
حدود ۶۰ درصد معامله گران تازه کار فارکس در ۳ ماه اول این کار را رها می کنند که البته این چیز خوبی است اگر قرار بود همه موفق شوند که همه ما میلیونر بودیم. ۲۰ درصد دیگر تا یک سال ادامه می دهند و سپس در ناامیدی ریسک هایی می کنند که مطمئنا حسابشان را نابود می کند که البته این اتفاق می افتد. و چیزی که ممکن است شما را شگفت زده کند این است که ۲۰ درصد دیگر حدود ۳ سال در این بازار باقی می مانند و فکر می کنند که دیگر به نقطه امن رسیدند ولی حتی بعد از ۳ سال تنها ۵ تا ۱۰ درصد باقی می مانند و شروع می کنند به کسب درآمد واقعی و ثابت.
به هر حال اینها آمار واقعی هستند، نه حدس هایی که از ذهنم آمده، پس اگر ۳ سال است که در بازار هستید فکر نکنید که دیگر به نقطه امن رسیدید.
افراد زیادی با من بر سر این زمان ها بحث کردند، و نکته جالب اینکه هیچکدامشان بیشتر از ۳ سال معامله گری نکردند، اگر شما فکر می کنید که بیشتر می فهمید از کسی که بیشتر از ۵ سال است که معامله گری می کند بپرسید چه مقدار مهارتهای معامله کردن زمان برده تا معامله گر حرفه ای شوید. مسلما استثناهایی هم وجود دارد ولی من تا به حال ندیدم.
در نهایت شما شروع به بیرون آمدن از این مرحله می کنید. شما احتمالا بیش از آن چیزی که فکرش را می کردید از زمان و پول صرف آن کردید. احتمالا ۲ یا ۳ حساب بزرگ را از دست داده اید و چند بار رهایش کردید ولی معامله گری دیگر در خون شماست.
یک روز، در یک لحظه شما وارد مرحله سوم می شوید.
گام سوم: لحظه اکتشاف
در پایان مرحله دوم شما شروع می کنید به فهمیدن اینکه، چیزی که تفاوت ایجاد می کند سیستم معاملاتی شما نیست. شما می فهمید که حتی با یک میانگین حرکتی ساده هم می توان پول درآورد اگر از لحاظ روانی و مدیریت سرمایه درست عمل کنید. شما شروع می کنید به خواندن کتاب هایی در زمینه روانشناسی معامله گری و شخصیتی که در آن کتاب ها بیان می شود را در خود می بینید و نهایتا لحظه اکتشاف فرا می رسد.
لحظه اکتشاف باعث ایجاد ارتباط نورونی جدید در مغز می شود. شما ناگهان می فهمید که نه شما و نه هیچ کس دیگر نمی تواند به درستی پیش بینی کند ۱۰ ثانیه دیگر چه اتفاقی در بازار می افتد چه برسد به ۲۰ دقیقه دیگر.
با توجه به درک این موضوع، شما دیگر برایتان مهم نیست دیگران چه فکری می کنند، این خبر خاص چه تاثیری می گذارد، و آن اتفاق چه تغییری در بازار ایجاد می کند. شما تبدیل به شخصی مستقل با روش معاملاتی خاص خود می شوید.
شما شروع به کار کردن با تنها یک روش معاملاتی می کنید که در وجودتان ذوب شده، احساس خوشحالی می کنید و حد ریسک خود را تعیین می کنید.
شما شروع می کنید به انجام هر معامله ای که سیستم معاملاتی به شما نشان می دهد و درصد موفقیت خوبی هم دارد. وقتی معامله در ضرر می رود شما عصبانی نمی شوید چرا که می دانید شما نمی توانید ۱۰۰ درصد درست پیش بینی کنید، و ایراد از شما نیست. معامله بعدی یا معامله بعد از آن درصد موفقیت بیشتری دارد چرا که شما میدانید سیستمتان کار می کند.
بررسی موفقیت تک تک معاملات را متوقف می کنید و شروع به نگاه به نتایج هفتگی یا ماهیانه می کنید چرا که می دانید یک معامله ضرر ده باعث نمی شود که سیستم معاملاتی شما ضعیف باشد.
شما در یک لحظه می فهمید که معامله گری تنها در مورد یک موضوع است – ثبات در لبه معاملاتی شما (فراچارت: اصطلاح trading edge را خیلی ساده بخواهیم تعریف کنیم به معنای شرایط و استراتژی ورود و خروج از معاملات می باشد) و نظم در انجام همه معاملاتی که سیستم معاملاتی شما سیگنال می دهد چرا که احتمال موفقیت به نفع شماست.
در مورد مدیریت سرمایه، لوریج مناسب، ریسک و غیره می آموزید و در این زمان کاملا در آن حل می شوید و یک سال قبل را بیاد می آورید که افرادی همین نصیحت ها را با خنده به شما می کردند. آن زمان شما آماده نبودید، ولی الان هستید. لحظه اکتشاف زمانی حاصل می شود که شما واقعا بپذیرید که نمی توانید بازار را پیش بینی کنید.
گام چهارم: شایستگی خودآگاه
شما هر زمان که سیستمتان می گوید وارد معامله می شوید. شما ضرر را به راحتی همانند زمانی که سود می کنید می پذیرید.
می گذارید معاملات در سودتان به سوی هدف تعیین شده بروند و ریسک هایش را هم می پذیرید چرا که می دانید سیستمتان بیشتر سود می دهد تا ضرر و وقتی معامله در ضرر می رود شما به راحتی آن را می بندید.
شما الان در نقطه ای هستید که در اکثر روزها سر به سر هستید، شما هفته هایی دارید که ۱۰۰ دلار سود کردید و هفته هایی که ۱۰۰ دلار ضرر کردید – به طور کلی سر به سر هستید و ضرر نکردید. شما اکنون آگاه هستید که معاملاتی انجام میدهید که عموما خوب هستند. شما هنوز باید روی سیستمتان کار کنید ولی همین طور که ادامه میدهید شما شروع می کنید به اینکه به صورت ثابت بیشتر سود کنید تا ضرر.
روز را با ۲۰ دلار سود شروع می کنید، در ادامه ۳۵ دلار ضرر می کنید و هیچ احساس ناراحتی از آن ندارید چرا که می دانید دوباره این پول به شما بر می گردد. شما حالا شروع می کنید به پول درآوردن هر هفته به صورت ثابت، یک هفته ۲۵ دلار، یک هفته ۵۰ دلار و …
این مرحله حدود ۶ ماه طول می کشد .
گام پنجم: شایستگی ناخودآگاه
دیگر همه چیز عالی است. درست مانند رانندگی کردن، هر روز پشت میزتان می نشینید و معامله می کنید. شما همه چیز را به صورت ناخودآگاه انجام می دهید. در حالت اتوماتیک قرار گرفته اید. شما شروع می کنید به انجام معاملات بزرگ و در یک روز ۲۰۰ پیپ میگیرید و این شما را بیشتر از اینکه یک پیپ گرفته باشید خوشحال نمی کند.
شما افراد تازه کار را در فروم ها می بینید که داد می زنند: “برو دلار برو” مثل اینکه سوار بر اسب هستند و می خواهند مسابقات ملی را برنده شوند. شما خودتان را در آن ها می مهارتهای معامله کردن بینید البته خیلی سال پیش.
این است سر منزل مقصود در معامله گری، شما در کنترل احساسات خود استاد شده اید و حالا یک معامله گر موفق هستید با حسابی که به سرعت در حال افزایش است.
معامله گری دیگر برای شما هیجان انگیز نیست، در واقع می توان گفت کمی خسته کننده است، مانند هر چیز دیگر در زندگی که در آن استاد می شوید و یا به عنوان شغل انجام می دهید، بعد از مدتی خسته کننده می شود. شما دارید کارتان را انجام می دهید.
شما تمام مدت به دنبال اصلاح سیستم معاملاتی خود هستید که بیشترین سود را ببرید در حالی که ریسک خود را افزایش نمی دهید. سیستم معاملاتی شما تغییر نمی کند، فقط در حال بهتر شدن است. این همان چیزیست که به آن می گویند: “شهود”.
شما حالا با سری برافراشته می توانید بگویید که یک معامله گر حرفه ای هستید، البته در واقع انقدر هم برایتان مهم نیست که به همه بگویید چرا که این هم یک شغل است مانند شغل های دیگر.
امیدوارم از خواندن این مقاله که سفری بود به ذهن یک معامله گر لذت برده باشید و همچنین نکات مفیدی به دست آورده باشید.
به یاد داشته باشید تنها ۵ درصد موفق می شوند، ولی دلیل آن توانایی آنها نیست بلکه پافشاری آنها و توانایی آنها در تغییر ادراک و الگوهای قدیمی است چرا که با تجربه ای جدید مواجه می شوند که کاملا با تجربیات و الگوهای قدیمی شکل گرفته در مغزشان متفاوت است.
بازندگان افرادی هستند که می خواهند سریع پولدار شوند ولی بعد از حضور در بازار بعد از ۶ ماه چشم بندی به چشم خود می زنند که نمی توانند واقعیت ها را ببینند، و می گویند من به این روش می خواهم ببینم و همین درست است و حاضر به پذیرش اطلاعاتی که باعث تغییر دیدگاهشان میشود، نیستند.
من خوشحالم که به شما بگویم که من هم با طرز تفکر “پولدار شدن سریع” وارد معامله گری شدم. ولی الان معامله گری را “پولدار شدن آهسته” می بینم.
اگر شما به فکر رها کردن معامله گری هستید من فقط یک نصیحت برای شما دارم:
از خودتان بپرسید: “چند سال حاضر هستی به دانشگاه بروی اگر بدانی در آینده شغلی خواهی داشت که در نهایت سالانه یک میلیون دلار درآمد دارد؟”
کسب مهارت در روش میانگین کم کردن
بسیاری از معامله گران در معاملات خود از روش میانگین کم کردن یا averaging down استفاده می کنند.
در این استراتژی، هر زمان که قیمت سهام، ETF، صندوق ها و..افت پیدا کند، معامله گر، بیشتر خرید می کند، بنابراین، افراد با خرید سهام بیشتر با قیمت های پایین تر، هزینه اولیه را کاهش می دهند.
اما این استراتژی دارای چندین مشکل است:
- هربار که ما دارایی خود را با قیمت پایین تری خریداری می کنیم، پول بیشتری را می پردازیم و در نتیجه خود را مهارتهای معامله کردن در معرض ریسک بیشتری قرار می دهیم.
- مدیریت پول یا استراتژی مدیریت پول آن بر پایه مارتینگال است (زمانی که ببازم، خرید می کنم) این استراتژی زمانی که سرمایه بی نهایتی داشته باشیم کاملاً مناسب است.
- استفاده از این استراتژی را به شما پیشنهاد نمی دهیم مگر اینکه مهارت لازم را در این زمینه کسب کرده باشید. اگر نتوانید این استراتژی را به درستی انجام دهید، با ضررهای بزرگی رو به رو می شوید.
- صندوق های ETF (شامل شرکت های زیاد و خوب است) براساس احساسات موجود در بازار نوسان می کنند و روندی نزولی را در پیش می گیرند.
توجه داشته باشید که نوسانات قیمت این صندوق ها،وابسته به عملکرد شرکت های سازنده آن ها نیست.
بنابراین شما به عنوان یک معامله گر می توانید از نقدینگی این موقعیت ها استفاده کنید. - نکته بالا درباره یک شرکت منفرد نیز، صادق است. توجه داشته باشید که نباید میانگین خود را در این شرکت ها کاهش دهید.
تنها در صورتی مجاز به این کار هستید که در خواندن ترازنامه مهارت داشته باشید و نسبت به قضاوت خود درباره شرکت مورد نظر، اطمینان داشته باشید.
اگر همچنان تمایل دارید که از این روش استفاده کنید، می توانید کار را با این مثال دنبال کنید:
فرض کنید که شرکت XZY با میانگین رشدی برابر با 7% ، شرکتی بزرگ است که میزان ضرر آن بسیار بسیار کم است.
بعد از خواندن ترازنامه آن، به این اطمینان می رسید که با ورود به این شرکت، می توانید از قیمت های فعلی آن برای کسب سود استفاده کنید. ارزش اصلی هر سهم آن برابر با 100 یورو است که در حال حاضر قیمت آن 60 یورو در نظر گرفته شده است.
بنابراین، در این شرایط می توانید سهام مورد نظر را با 40% تخفیف، خریداری کنید. به نظر من، چنین تخفیفی برای ورود به بازار و کسب بازده مناسب در طولانی مدت، مناسب است.
فرض کنید سرمایه اولیه شما برای سرمایه گذاری برابر با 10 هزار یورو است. اگر قیمت هر سهم برابر با 60 یورو باشد، ارزش 100 سهم آن برابر با 6 هزار یورو می شود.
به دلیل وضعیت کنونی بازارها و فاز چرخه ای که در آن قرار داریم، این احتمال وجود دارد که بازار با این نرخ قیمت مقابله کند و این نرخ، کاهش پیدا کند. همین مسئله امکان خرید سهام بیشتر (ریسک بیشتر) را در ازای کاهش هزینه متوسط (سودآوری بیشتر) فراهم می کند.
به این ترتیب، زمانی که قیمت های موجود به ارزش اصلی خود نزدیک شوند، می توانید سود بیشتری دریافت کنید.
حال بیایید بفهمیم که بهترین قیمت چقدر است. بهترین قیمت، قیمتی است که شرکت به واسطه آن، فرصت مناسبی را برای سرمایه گذاری شما فراهم می کند و در طولانی مدت بازده خوبی را برای شما رقم می زند.
در مثال مطرح شده در بالا، به نظر من، بهترین قیمت برای این شرکت برابر با 40 یورو برای هر سهم است و نباید به پایین تر رسیدن آن اهمیت دهید زیرا می توانید با قیمتی که سهام این شرکت را خریداری کرده اید، بازده و سود مناسبی را بدست بیاورید.
در این مرحله، میزان نقدینگی شما 4 هزار یورو است و اختلاف بین قیمت فعلی سهام و بهترین قیمت آن برابر با 20 یورو است. اکنون باید اختلاف بین قیمت فعلی (60 یورو) و بهترین قیمت را (40 یورو) به قطعات مساوی تقسیم کنید و همین روند را برای تقسیم بندی نقدینگی خود، انجام دهید.
در این صورت، باید سرمایه خود را به 4 قسمت، تقسیم کنید و هر قسمت را برابر با 1000 یورو در نظر بگیرید و اختلاف 20 یورویی را هم به 4 قسمت تقسیم کنید که در این صورت هر بخش برابر با 5 یورو می شود.
با این روش، سطوحی داریم که در آن هر بار که قیمت 5 یورو کاهش یابد 1000 یورو اضافی سرمایه گذاری خواهید کرد و تا زمانی که قیمت به بهترین حالت خود برسد، نقدینگی کافی خواهید داشت.
یکی از قوانین مناسب برای شما این نیست که قیمتی را که بین خرید اولیه و خرید بعدی کمتر از 8٪ اختلاف داشته باشد، میانگین گیری کنید. من به شخصه، زمانی که هر سهم را به قیمت 60 یورو خریداری کرده باشم ، دوباره روی همان سهم با قیمت 59 یورو سرمایه گذاری نمی کنم.
چنین اختلاف کمی بین قیمت ها، نمی تواند در بازده طولانی مدت شما، تأثیرگذار باشد.
در مثالی که توضیح دادیم، میزان اختلاف بین دو قیمت بیشتر از 8% بوده است بنابراین ضمن پذیرفتن ریسک، می توانید نسبت به سرمایه گذاری مجدد و بازده آن در طولانی مدت، امیدوار باشید.
اگر در مثال بالا، به جای 6 هزار یورو آغازی، ارزش سهام خریداری شده ما برابر با 3 هزار یورو باشد، به طور متوسط، میزان نقدینگی ما برابر با 7 هزار یورو می شود. در این شرایط باید اختلاف قیمت فعلی و بهترین قیمت را به 3 یا 4 یا 5 قسمت مساوی تقسیم بندی (بسته به انتخاب معامله گر) و دوباره آن را با قیمت مورد نظر، خریداری کنید.
این روش، روش استاندارد میانگین گیری است.
با میانگین گیری به روش های مختلف می توانیم میزان ریسک را کاهش یا افزایش دهیم
- افزایش ریسک: فرض کنید به جای تقسیم کردن سرمایه خود به 4 قسمت، پول بیشتری را برای آخرین خرید خود پرداخت کنید. برای مثال، به جای هر بار خرید به ارزش 1000 یورو، هربار قیمت را 5 یورو پایین می آورید. با پایین آوردن 5 یورو اول( قیمت برابر با 55 یورو می شود) تنها 500 یورو خریداری می کنید (میزان نقدینگی شما برابر با 3500 یورو می شود، خرید دوم را با قیمت 50 یورو انجام می دهید و 800 یورو برای آن پرداخت می کنید، برای سومین خرید 1200 یورو و چهارمی، 1500 یورو)
- کاهش ریسک: دقیقاً مانند نکته قبلی اما در این حالت ، اولین خرید به طور متوسط بیشترین پولی است که سرمایه گذاری می کنید و برای آخرین مورد، کمترین هزینه را پرداخت می کنید.
به این ترتیب، در ابتدای کار، با رسیدن قیمت به 55 یورو، تنها 1500 یورو پرداخت می کنید و زمانی که قیمت به 50 یورو برسد، 1200 یورو پرداخت می کنید، با رسیدن قیمت به 45 یورو، 800 یورو می پردازید و زمانیکه قیمت به 40 یورو برسد، در نهایت 500 یورو می پردازید.
در قسمت بالا و روش کاهش ریسک، به حالت کلی و عمومی در معاملات اشاره نکرده ایم بلکه هدف ما هدف ما، کاهش ریسک در استراتژی میانگین کاهشی بوده است.
- در روش میانگین، اگر میزان سرمایه گذاری شما از 6 هزار یورو به 4 هزار یورو تغییر کند، همه چیز تغییر می کند. هرچه پول بیشتری را در یک قیمت خاص سرمایه گذاری کنید، هزینه متوسط شما، بیشتر به این قیمت نزدیک می شود.
- می توانید از 3 روش میانگین گیری استفاده کنید ، فقط باید هدف و میزان ریسک خود را تعیین کنید.
- هرگز در اختلاف قیمت های زیر 8%، دوباره سرمایه گذاری نکنید.
این ریسک نمی تواند ضرر شما را جبران کند. - در مثال بالا به شما نشان دادیم که اگر قیمت بعدی برابر با 59 یورو شود نباید مجدد خرید داشته باشید و تنها زمانی که قیمت برای مثال به 40 یورو برسد و اختلاف بین دو قیمت قبل و بعد بیش از 8% شود، خرید خود را انجام دهید.
- من به شما توصیه نمی کنم که روش میانگین گیری را برای شرکت ها استفاده کنید. درباره شاخص ها، وضعیت متفاوت است، سعی کنید که شاخص شرکت های بزرگ را انتخاب کنید برای مثال، شاخص های SP500, Eurostoxx300, the VT گزینه های بسیار مناسبی هستند. برای اطلاع پیدا کردن از بهترین و کمترین قیمت هر شاخص بهتر است به بازده بخش های تقسیم شده ای توجه کنید که می توانند بهترین بازگشت سرمایه را برای شما داشته باشند.
در پایان باید بگوییم که استفاده از این استراتژی با ریسک زیادی همراه است و به عنوان آخرین راهنمایی به شما پیشنهاد می دهیم که اگر در اجرای این روش مهارت خاصی ندارید از آن برای خرید سهام شرکت ها و شاخص ها استفاده نکنید. اکنون با مطالعه این مقاله توانسته اید اطلاعات خود را در این زمینه افزایش دهید و به این ترتیب نسبت به موقعیت های خطرناک، آگاهی پیدا کرده اید.
خلاصه کتاب معامله گر منضبط
این روزها در مورد سرمایه گذاری در بورس، رمز ارزها و دیگر بازارهای مالی و یادگیری نحوه سرمایه گذاری زیاد می شنویم. یکی از مسائلی که کمتر به آن پرداخته می شود، روانشناسی بازار و تاثیر گذاری احساسات و ذهنیت بر معامله گری است.
بهتر است بدانید، ۹۵ درصد معامله گران بازنده هستند، نه به این دلیل که نمیتوانند برنده شوند، بلکه به این دلیل که نمیتوانند احساسات خود را کنترل کنند.
مارک داگلاس در کتاب معامله گر منضبط نشان میدهد که چگونه مسائل ذهنی که به ما اجازه میدهند در جامعه به طور موثر عمل کنیم، اغلب به موانع روانی در معامله گری تبدیل میشوند.
کتاب معامله گر منضبط پس از بررسی نحوه ایجاد نگرشهای باختن، شما را برای “پاکسازی ذهنی کامل” از فرایندهای فکری ریشه دار آماده میکند. و سپس به خواننده نشان میدهد که چگونه نگرشها و رفتارهایی که از موانع روانی عبور میکنند و منجر به موفقیت میشوند را به کار گیرد و استفاده کند.
معامله گری موفق به چیزی بیشتر از دانش و مهارتهای ارتباطی نیاز دارد. برای مطالعه خلاصه کتاب معاملهگر منضبط با ما همراه باشید.
شناسنامه کتاب معامله گر منضبط
معرفی کتاب معامله گر منضبط
در کتاب معامله گر منضبط، مارک داگلاس توضیح میدهد که چطور تقریباً همه چیزهایی که داشته را به دلیل تصمیمات معاملاتی بد از دست داده است. این تجربه او را به بررسی دقیق خودش سوق داد و متوجه شد که احساسات، به ویژه ترس، او را به سمت بیاحتیاطی میکشانده است.
او در ادامه با توضیحی ساده و بسیار نافذ از نقش باورها و احساسات در معاملات مینویسد. داگلاس یک معامله گر است که با معامله گران صحبت میکند. او بر مبنای تجزیه و تحلیل و توصیههای خود عمل میکند.
گاهی اوقات، ممکن است سبک نوشتن او ناخوشایند، سست و حتی دست و پا گیر باشد. با این حال، این اشکالات مانع از انتقال اطلاعات مهم و مفید نمیشود. اگرچه کتاب معامله گر منضبط به طور خاص در مورد عوامل احساسی و روانی است که بر معاملات تأثیر میگذارد، اما خوانندگان احتمالاً متوجه میشوند که این تأثیرات در ابعاد دیگر زندگی آنها نیز وجود دارد .
معامله گر منضبط به شما کمک میکند تا با افراد معدودی آشنا شوید که یاد گرفته اند چگونه رفتار معاملاتی خود را کنترل کنند یعنی معدود معامله گران که به طور مداوم بیشترین درصد سود را از بازار کسب میکنند. این کتاب یک رویکرد سیستماتیک و گام به گام برای پیروزی شدن در هر روز، هر هفته و هر ماه را ایجاد می کند.
این کتاب به چهار بخش تقسیم شده است:
- مروری بر الزامات روانی محیط معاملات
- تعریفی از مشکلات و چالشهای تبدیل شدن به یک معامله گر موفق
- بینشهای اساسی درباره اینکه چه رفتاری باید تغییر کند و چگونه چارچوبی را برای دستیابی به این هدف ایجاد کنیم
- چگونه مهارتهای معاملاتی خاصی را بر اساس چشم اندازی روشن و عینی در مورد عملکرد بازار توسعه دهیم
اگر می خواهید با سرمایه گذاری و بهترین روش های آن آشنا شوید، مطالعه مقاله زیر می تواند کمک زیادی به شما کند.
با اصول سرمایه گذاری و بهترین روش های آن آشنا شوید
اکثر ما به خوبی با اصول سرمایهگذاری آشنا نیستیم و نمیدانیم که باید از کجا شروع کرد و به کجا رسید. اگر شما هم درباره این فعالیت اقتصادی سوالات زیادی دارید،این مقاله می تواند به شما کمک کند.
خلاصه کتاب معامله گر منضبط
اکثر معامله گران جدید نمیدانند که عادات و اعتقادات آنها، که در دنیای خارج به آنها کمکهای زیادی کرده است، هنگام معامله گری ممکن است به مانع تبدیل شوند.
معامله گری نیاز به نظم و انضباط بسیار بیشتری نسبت به سایر فعالیتها دارد. در بازارهای مالی شما رئیس خودتان هستید.
میتوانید به عنوان یک معامله گر تقریباً بی نهایت پول بدست آورید یا از دست بدهید، بنابراین باید مراقب باشید و نظم داشته باشید. زیرا بسیاری از افراد به دلیل عدم نظم و انضباط و کنترل احساسات خود متحمل ضررهای فاجعه باری میشوند.
اگرچه نمیتوانید بازار را کنترل کنید، اما میتوانید طرز فکر خود را در مورد آن کنترل کنید. خودکنترلی، مهار احساسات و انعطاف پذیری بخشی از بازار نیستند. آنها بخشی از شخصیت شما هستند. باید آنها را بیاموزید تا به ماهیت وجودی تان تبدیل شوند. میتوانید این کار را با آزمایش و خطا انجام دهید، اما این یک روند طولانی است و هیچ تضمینی برای موفقیت ندارد.
معامله گری برای اکثر مردم دشوار است زیرا آنها مهارت یا نظم لازم برای موفقیت در آن را ندارند. اگر میخواهید در بازار سهام موفق شوید، مهم این است که به جای ترس بر اهداف خود تمرکز کنید . باید بدانید که چه اطلاعاتی ضروری است و مهارتهای جدیدی را کسب کنید تا وقتی فرصت پیش آمد، بتوانید از آنها استفاده کنید.
در ادامه تعدادی از درس هایی که از کتاب معماله گر منضبط می توانید بیاموزید، مطرح می شوند.
فرصتهای بی نهایت برای به دست آوردن یا از دست دادن
معامله گری یک کسب و کار خطرناک است. میتوانید پول بدست آورید یا از دست بدهید، اما دشوار است بدانید دقیقاً در هر معامله چقدر برنده یا بازنده خواهید بود. این امر معامله را خطرناک تر از قمار میکند. زیرا قماربازها معمولاً تصور روشنی از شانس خود و آنچه میتوانند با هر شرط برنده یا از بازنده شوند، دارند.
عدم وجود محدودیت در معاملات به این معنی است که قیمتها میتوانند به طور نامحدود به بالا یا پایین روند و سود و زیان احتمالی شما را بیشتر و بیشتر کند. به همین دلیل باید در مورد خطرات ناشی از معامله گری هدفمند باشید تا در دام ثروتمند شدن به هر قیمتی نیفتید.
قیمتها همیشه در حال تغییر هستند
بازارهای مالی هرگز بسته نمیشوند. حتی وقتی بسته میشوند، مردم همچنان به این فکر میکنند که در طول روز چه اتفاقی افتاده و فردا چگونه بر آنها تأثیر خواهد گذاشت.
برندگان از حرص و طمع غرق میشوند و بازندگان امیدوار به یک چرخش در روند بازار هستند. بنابراین هر دو در حالیکه بازار بسته است، برای حرکت بعدی خود برنامه ریزی میکنند.
به یاد داشته باشید که تنها در صورتی میتوانید پول خود را از دست بدهید که برایتان مهم نباشد، در غیر این صورت احساسات بر قضاوت تان در مورد اینکه آیا شما اصلا باید سهام بخرید یا خیر، تاثیر بسیار منفی خواهند گذاشت.
ذهن بر تصمیم گیری تان تأثیر میگذارد
بدیهی است که ما در یک جهان زندگی میکنیم، که میلیاردها شکل دارد. ذهن ما حس جدیدی از واقعیت را ایجاد میکند که محیط درونی را شکل میدهد و سپر ذهنی در برابر هر گونه تهدید احتمالی ایجاد میکند.
فراموش نکنید که قرار نیست برده شوید، بلکه قرار است ارباب خانه باشید.
خاطرات میتوانند خطرناک باشند
اغلب، بر اساس برخی رویدادهای قبلی به نتیجه میرسیم. توصیه نمیشود بیش از حد به آنچه اتفاق افتاده است تکیه کنید. بهتر است از داراییهای جاری برای کنترل وضعیت استفاده کنید.
مراقب همه خطرات پنهان باشید زیرا ممکن است ضررهای مالی شدیدی ایجاد کنند.
هیچ کس مسئول شکستها و موفقیتهای شما نیست
این شما هستید که مسئول طراحی استراتژی ای هستید که بر اساس آن در بازار فعالیت خواهید کرد.
اطمینان حاصل کنید که برای گسترش دانش خود سرمایه گذاری میکنید، اما هرگز در تصمیم گیری نهایی از شهود خود غافل نشوید.
اگر میخواهید بازار را بشناسید، ابتدا باید خودتان را بشناسید
کسانی که در نهایت زنده میمانند، “باهوش ترین” یا “قوی ترین” معامله گران نیستند. بلکه معامله گرانی با سازگارترین ذهن هستند.
ما عادت داریم محیط بیرونی را متناسب با خواستههای خود تغییر دهیم، اما وقتی که در محیط بازار کار میکنیم این امکان وجود ندارد. از آنجا که هیچ کنترلی بر محیط بیرونی نداریم، باید خودمان را تغییر دهیم و خود را متناسب با آن توسعه دهیم.
بخش هایی از متن کتاب معامله گر منضبط
- بسیاری از آنچه در محیط بیرون تجربه میکنیم از درون مان شکل میگیرد.
- به محض این که بدانید معامله گران در مورد آینده چه اعتقادی دارند، پیش بینی آنچه در آینده تحت شرایط و موقعیت های خاص انجام میدهند، برای تان چندان دشوار نخواهد بود.
- از دست دادن تمام داراییهای ام، یک تجربه کامل برای تغییر زندگی بود. تجربه ای که به من چیزهای زیادی در مورد ماهیت ترس و تاثیرات ناتوان کننده ای که بر توانایی افراد برای معاملهگری موثر دارد، آموخت.
- علاوه بر این، کشف کردم که چارچوب ذهنی من طوری طراحی شده است که به هر قیمتی از ضرر جلوگیری کنم و در تلاشهای ناامیدانه ام برای انجام این کار، در واقع شکستهای بیشتری را ایجاد میکردم.
- تنها تعداد کمی معامله گر وجود دارد که به این نتیجه رسیده اند که خودشان به تنهایی مسئول نتیجه اقدامات خود هستند. تعداد کسانی که پیامدهای روانشناختی این درک را پذیرفته اند و میدانند در مورد آن باید چه کاری انجام بدهند، بسیار کمتر هستند.
- صرف نظر از این که هر یک از ما چقدر سعی میکنیم آنچه را که در حال رخ دادن است از دیگران پنهان کنیم، بدیهی است که نمیتوانیم نتایج را از خودمان پنهان کنیم. اگر رفتار بازار برای شما مرموز به نظر میرسد، به این دلیل است که رفتار خودتان مرموز و غیرقابل مدیریت است. واقعاً نمیتوانید تعیین کنید که بازار در آینده چه کاری خواهد کرد وقتی که حتی نمیدانید خودتان در آینده، صرف نظر از چیزی که درک میکنید یا میخواهید، چه کاری انجام خواهید داد.
- هنگامیکه تا حدی کنترل خود را بدست میآورید، میتوانید ببینید چگونه معامله گران دیگر بر آنچه که برای آنها اتفاق میافتد، مانند چمن، که همگی تحت تأثیر باد غالب خم میشوند و زیر پا له میشوند، کنترلی ندارند. تا زمانی که خودتان دیگر چمن نباشید و از ذهنیت گروهی به فراتر تکامل پیدا کنید، نمیتوانید این را ببینید.
- در محیط بازار شما باید قوانین بازی را تعیین کنید و سپس نظم و انضباطی را برای رعایت این قوانین در نظر بگیرید، حتی اگر بازار به گونه ای حرکت کند که دائما شما را وسوسه کند تا باور کنید این بار نیازی به پیروی از قوانین تان ندارید.
- بازار به طور طبیعی شما را به صورت لحظه به لحظه با آنچه در درون تان است، روبرو میکند. آنچه در درون تان وجود دارد میتواند اعتماد به نفس یا ترس، درک فرصت یا از دست دادن آن، محدودیت یا حرص غیرقابل کنترل، عینیت یا توهم باشد. بازار فقط این شرایط روانی را منعکس میکند. آنها را ایجاد نمیکند.
- در صورت انکار وجود اطلاعات محیطی که سطح پیشرفت یا گسترش تان را به وضوح نشان میدهد، نمیتوانید رشد کنید. همچنین وقتی در مورد ماهیت محیط و خودتان دچار توهم هستید، نمیتوانید مهارتهای موثری کسب کنید.
- اگر نقطه شروع واقعی خود را به رسمیت نشناسید، نمیتوانید گام مناسب بعدی را در توسعه مهارتهایی که قصد یادگیری آنها را دارید، بردارید.
- سالهاست که بسیاری از افراد جامعه دانشگاهی معتقد بودند که بازارها تصادفی عمل میکنند. این یک مثال کامل از عدم درک عمومیآنها از طبیعت انسان است. وقتی منطق ترسهای آنها را درک میکنید، میبینید مردم به صورت کاملاً منطقی نسبت به قیمت عمل میکنند.
- تغییر محیط ذهنی مان برای مطابقت با تغییرات مداوم خارجی که در محیط فیزیکی رخ میدهد، خودکار نیست. اطلاعات ذخیره شده در محیط ذهنی ما در مورد ماهیت محیط فیزیکی میتواند برای سالها یا یک عمر بدون تغییر باقی بماند، صرف نظر از اینکه چقدر قدیمی، بی فایده و یا حتی مضر باشد.
- هیچ یک از ما دوست نداریم آنچه را که ضعف خود میدانیم تصدیق کنیم. با این حال، این دقیقاً همان چیزی است که باید انجام دهیم تا بتوانیم به جایی فراتر از آنها رشد کنیم.
صاحب نظران راجع به کتاب «معامله گر منضبط » چه میگویند؟
کتاب معامله گر منضبط، یکی از اولین کتابهایی که به ماهیت روانشناختی نحوه تفکر معامله گران موفق پرداخته است. داگلاس به معامله گران کمک میکند تا ترس ضرر کردن را با ذهنیت برنده شدن خنثی کنند و از طریق یکرویکرد سیستماتیک به ایجاد، القاء و حفظ طرز فکر یک معامله گر موفق کمک میکند. – خانه ی انتشارات جهانی
معامله گر منضبط، یک اثر پیشگامانه است که در سال ۱۹۹۰ منتشر شده است و در آن به بررسی این موضوع پرداخته میشود که چرا اکثر معامله گران نمیتوانند حقوق صاحبان سهام خود را به طور مداوم افزایش دهند، و خواننده را به نتیجه گیری عملی برای تغییر هرگونه طرز فکر محدود کننده ای میرساند. -لری پساورنتو
معرفی نویسنده کتاب معامله گر منضبط
مارک داگلاس یک معامله گر متخصص است که با سفر به سراسر جهان تجربه زیادی کسب کرده است. مارک در سال ۱۹۸۲ آموزش و مربیگری معامله گران را آغاز کرده است و با توسعه برنامههای سمینار به آموزش روانشناسی در معاملات تجاری در صنعت سرمایه گذاری و همچنین معامله گران به صورت فردی ادامه داده است.
او در سمینارهایش سراسر جهان و همچنین ایالات متحده سخنران مکرری انجام داده است و به معامله گران میآموزد که چگونه به طور مداوم موفق شوند.
اولین کتاب مارک داگلاس “معامله گر منضبط” است که اولین کتابی میباشد که وجود مولفههای مهم در رویکرد ذهنی اکثر معامله گران در ایجاد و حفظ منحنی افزایش ارزش سهام را آشکار می کند. پس از موفقیت جهانی آن کتاب، همراه پائولا تی این سفر منحصر به فرد را با کتاب “معامله گری در منطقه”، همچنین یکی دیگر از پرفروش ترین کتابهای این حوزه در سراسر جهان یعنی “معامله گر کامل” و موارد دیگر ادامه میدهند.
اگر به خواندن کتاب هایی در این حوزه علاقه مند هستید، می توانید با دانلود اپلیکیشن ذهن، مجموعه ای از برترین کتای های جهان را در کمترین زمان مطالعه نمایید.
دیدگاه شما